صدای خروس میاد، میشنوی؟!
انگاری با اومدنِ حتی بوی پاییز، میل و رغبت آدمها برای حضور در کارهای سالنی بیشتر میشه. والیبال و بسکتبال ورزشهای خاص شش ماههی دوم سالهاند و شاید باید تئاتر رو هم بیاریم توی این (بهقول برخی از دوستان) کتِگوری.
هوا که سرد بشه، سالنهای تاریکِ تئاتر، بیشتر به آدم میچسبه. قسمت بشه، توی تاریکی سالن، آدمیزادی از جنس مخالف هم باشه که بهمون بچسبه و ضیافتِ دیدن تئاتر تکمیلتر بشه!
این روزها رامبد جوان، پانتهآ بهرام، سحر دولتشاهی، الهام کردا و سعید چنگیزیان به کارگردانی محمد عاقبتی «زنی از گذشته» رو اجرا میکنند. البته دیدنِ این کار باعث نشده که من هنوز هم با ایرانشهر آشتی کنم و مشکل دارم با حس و حال این مجموعهی هنری.
نمایش، داستانِ زنی است که بعد از 24 سال یادِ عشق دوران قدیمش میوفته و دوباره برمیگرده و مرد رو پیدا میکنه. مرد که مدتهاست ازدواج کرده و پسر بزرگی هم داره تصمیم میگیره که ... هرچند داستان ژولورنی و تخیلی است و هیچ زنی در هیچ نقطه از کره زمین، چنین مَرام و معرفتی نداره! ولی بهرحال نویسندهی آلمانی این نمایشنامه رو نوشته و دیدنش هم، ای، بد نیست.
نمیخواستم «زمستان 66» هم به سرنوشتِ «نوشتن در تاریکی» دچار بشه و وقتی مردم سه دور، دایرهی تئاتر شهر رو برای خریدن بلیت، سرپا واستادن و چیزی عایدشون نشد برم سراغ این کار دوباره اجرا شدهی محمد یعقوبی و دست از پا درازتر برگردم؛ این بود که تا هنوز تنورش داغ نشده و کسی ازش خبر نداره، رفتم و کار رو دیدم.
موقع دیدن «زمستان 66» انگاری یه کسی از پشتِ سَر، یقهات رو میگیره و شوتت میکنه به 25 سال پیش. روزهایی که پنجرههای این شهر مُزین شده بود به علامتِ X قهوهای تا به قولِ پوریا عالمی، شیشهها بیشتر از این نلرزه و تب نکنه و نمیره. توی این مملکت، روزهای نحستر از امروز هم داشتیم. زیاد، و کار یعقوبی دوباره همون روزهایی که موشک عینهو باقلوا وسط زندگیهامون بود رو میاره جلوی چشممون. روزهایی که سَرمون به آسمون بود و رَد موشک رو دنبال میکردیم و گوشمون به تلفن تا ببنیم اینبار کدوم کوچه و خیابون و محله، تل خاک شده و جنازهها دراز به دراز رو به قبله خوابونده شده تا هفته بعد اسم یکیشون بشه، اسم کوچه.
این که چیزی نیست، ما روزهای بدتر و نکبتتر از امروز هم دیدیم. زیاد. خروسی که عصر یه روز دلگیر زمستون سال 1366، بالهاش رو تکون داد و روی خرابهها، آواز شوم زوال و فنای آدمها و شهرها رو خوند، هنوز هم داره میخونه. خرابهها بیشتر و صدای خروس بدآواتر شده. گوش کن. قوقولی قوقووووووو ...... قوقولی قوقوووووو ...... میشنوی؟!