:: «آمریکا» غیر کافکاییترین رمان کافکاست! رمانی پُر دردسر و با دو سه تا اسم مختلف. کافکا از این کتاب به «مفقودالاثر» یاد کرده. فصل اول رمان به اسم «آتشانداز» بهصورت مستقل چاپ میشه ولی بعدِ یه مدت بخشهایی از رمان توی آتشسوزی از بین میره و ...
کافکا، نویسندهی متولد پراگ که هیچوقت به آمریکا سفر نکرد، صد سال پیش جامعهی آمریکا رو همونجوری ساخت که امروز هست. جامعهی که آدمها با خیال «بهشت گمشده» بهش مهاجرت میکنند و وقتی درگیر زندگی و روابط اجتماعی و سختی و مشکلاتش میشوند میبینند که در عین خوب بودن ولی خیلی متفاوت بوده با اون چیزی که توی ذهنشون بوده.
کشور آمریکا حتی یک قرن پیش دورنمای بسیار زیبایی داشته که کافکا با ورود کشتی مهاجران اروپایی به نیویورک و دیدن مجسمهی آزادی اون رو به زیبایی تصویر کرده.
از وقتی که یه کمی درگیر مسایل مربوط به «ویرایش و ویراستاری» شدم چشمم فقط دنبال جای درست ویرگول و نقطه و چسبیدن «ها» به فلان و بیسار شده! طرف توی سن و سال ما دو تا بیامدبلیو و پنتهاس تو فرشته داره و اونوقت من دلم به این خوشه که بدونم آنها رو باید «آنها» نوشت!
دو سه خطِ بالا رو گفتم تا به این نکته برسم که بهنظرم یکی از کم ایرادترین کتابهایی که امروز از لحاظ ویرایش توی بازار هست مربوطه میشه به «نشر ماهی». بدون شک اگه نکات ویرایشی رو ندونی و یا بهش حساس نباشی از خوندن کتاب و پیگیری داستان لذت میبری ولی میشه کتابی رو هم خوند و از ترجمه و ویرایش خوب و درستنویسی و علامتگذاریهای صحیحش، حالی کرد مبسوط و خوشبختانه نشر ماهی اینکار رو انجام میده.
آمریکا / فرانتس کافکا / ترجمهی علیاصغر حدادی / نشر ماهی / 300 صفحه / 6500 تومان
:: این روزها توی تالار سایه تئاتر شهر میتونید «ماهزدگان» رو ببنید. دروغ چرا، کار رو دوست داشتم و نداشتم! اجرای هر سه هنرپیشه خوب و بالا پایین کردنهاشون بهجا بود و من مشکل داشتم با خودِ داستان که خب حتی قبل از دیدن هم میتونستم حدس بزنم که نمیتونم با این نوع داستانها ارتباط برقرار کنم.
آهنگسازی وارد شهری متروک میشه. توی مهمانخانهیی اطاقی میگیره و هماطاق میشه با دو نفر دیگه و ....
خب همینجوری بخوام از خودم یه چیزهایی بگم که یعنی من هم فهمیدم داستان چی بوده! باید بنویسم که «ماهزدگان» شاید داستانِ تنهایی و سرگشتگی انسانِ مدرن امروز باشه. موضوعی که خب مادرش هم نموده شده از بَس به شکل و شمایل مختلفِ هنری در قالب داستان، سینما، پانتومیم، تئاتر، شعر، نقاشی، آبرنگ بهش پرداخته شده و هیچ تاثیری هم نذاشته روی این انسانِ مادر مُردهی تنهای معاصر که پنداری تنهایش تمومی نداره که هیچ، هر روز شکافی عمیقتر میوفته بین خودش و خونواده و خواهر و برادر و دوست و رفیق و باید تاوان همون سیب خورده شدهی معروف رو پَس بده تا روز ابد.
من که علاقهی به تلویزیون و برنامههاش ندارم ولی اگه دوست دارید شخصیتِ دکتر نیما افشار سریال «ساختمان پزشکان» رو که شبها از شبکهی 3 پخش میشه و گویا مخاطبانی رو هم تونسته جذب کنه، میتونید اینبار تئاتری از ایشون رو توی مجموعهی تئاتر شهر و به کارگردانی برادرش، بهرام تشکر ببنید.
:: شاید بارها و بارها توی کتابفروشی از کنار «دوست بازیافته» رد شده باشی و اندازه و حجم کم کتاب چنان بوده که رغبت چندانی برات ایجاد نکرده که اون رو برداری و ورق بزنی. ولی اگه تابهحال این کتاب رو نخوندی، خوشحال باش که حالا میتونی از خوندنِ یه داستان خیلی خوب (که بهسختی بهش میشه گفت رمان و یا داستان بلند) با پایانی بس شوکه کننده لذت ببری.
هانس عزیزم، این وضع را خدا مُقدر کرده و شرایطی خلاف خواستِ من به وجود آورده و تو باید مرا همینطور که هستم بپذیری. سعی من این بود همهی این چیزها را از تو مخفی نگه دارم، اما باید میدانستم که نمیتوانم برای مدتِ زیادی تو را فریب بدهم و باید شهامت این را میداشتم که پیش از اینها مسئله را با تو در میان بگذارم. اما آدم ترسویی هستم. تحمل این را نداشتم که تو را برنجانم. با اینحال، همهی تقصیر به گردن من نیست؛ تو دربارهی دوستی چنان آرمان باشکوهی داری که انطباق با آن برای هر کسی که باشد بسیار مشکل است. هانس عزیز من! تو از این آدمهای خاکی بیش از اندازه توقع داری. سعی کن حرف مرا بفهمی و مرا ببخشی تا بتوانیم باز با هم دوست باشیم.
دوست بازیافته / فرد اولمن / ترجمهی مهدی سحابی / نشر ماهی / 112 صفحه / 2000 تومان