شاید مهاجرتی خودخواسته و دوری از وطن، باعث شده اینبار آیدا کیخایی که گویا عزم خود را برای کارگردانی جزم کرده به سراغ داستانی برود که مهاجرت یکی از موضوعات اصلی و محوری نمایش است.

«آیس‌لند» نوشته‌ی نیکلاس بیلون نمایشنامه‌ایی است که بر اساس داستانِ تنهایی آدم‌های معاصر نوشته شده است. داستانِ مهاجرت به کشوری مدرن و نقدِ دنیای سرمایه‌داری.

و حالا بازی سرنوشت به گونه‌ای رقم خورده که سه نفر (دو زن و یک مرد) هر کدام از یک طرف دنیا (پاکستان، استونی و کانادا) در بزنگاهی در مقابل هم قرار گرفته‌اند و ما به عنوان مخاطب این شانس را داریم که چشم در چشم هر یک از آن‌ها بیاندازیم و قصه‌‌‌ی زندگی‌شان را بشنویم. و آن‌ها نیز این فرصت را دارند تا فقط یک بار از روی صندلی قرارگرفته در یکی از ضلع‌های مثلث بلند شوند، چند قدم بردارند، به طرف تماشاچیان بیایند و بدون هیچ ادا و اطوار، ناز و کرشمه و داد و فریاد روی صندلی راس مثلث بنشیند و در زمانی کوتاه، قصه‌ی طولانی زندگی‌شان را برای تماشاچیان تعریف کنند.

«آیس‌لند» یک نمابش مینیمال است. فضا، میزانسن، نور، صحنه، لباس، موسیقی همه بصورت مینیمال انتخاب شده. شاید بشود در تمام زمانِ اجرا چشم‌ها را بست و فقط به مونولوگ‌ها گوش داد ولی بدون شک، آن‌وقت حجم زیادی از زیبایی‌های این نمایش را نخواهید دید.

به‌نظرم کارگردان بخوبی توانسته از این فضای مینیمال در راستای اجرا یک نمایش خوب استفاده کند. نور، صدا و حرکت اضافی در صحنه وجود ندارد و موسیقی به خوبی توانسته به اجرا کمک کند و بازی خوب و کنترل‌شده‌ی هر سه هنرپیشه این نمایش به خصوص احسان کرمی باعث شده که آیس‌لند با آن قصه‌ی جذاب و پُر کششی که دارد در خاطره‌ها بماند.

در حالی‌که احسان کرمی به عنوان مجری برنامه رادیو هفت، هر بار اسم و فامیل من را به سخت‌ترین و بدترین شکل ممکن ادا می‌کرد، گفتن این مونولوگ‌های طولانی و بازی بسیار خوبش برایم سورپرایزکننده بود! این موضوع احتمالاً بیان‌کننده این واقعیت است که احسان کرمی با اینکه تجربه کمی در عرصه تاتر و نمایش دارد ولی گویا در این مسیر موفق‌تر از مجری‌گری خواهد بود.