آزمایشگاه
سال 82-83 بود. اون موقعها هنوز هفتهنامهی اینترنتی «کاپوچینو» سَرپا بود. هفتهنامهی فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی که یه سری از روزنامهنگاران و بلاگرها جمع شده بودند و اون رو راه انداخته بودند و هر کدوم صفحاتی داشتن و مینوشتند، که انصافاً خیلی هم خوب مینوشتن.
«بیشیر و شکر» روی صحنه بود. بلیط سخت گیر میاومد و شهرت و محبوبیت و رفقات بچههای کاپوچینو با حمید امجد و گروهاش باعث شد بلیط گیرمون بیاد و عصر یه روز جمعه توی یکی از سالنهای تئاترشهر «بیشیر و شکر» رو دیدم. یکی از بهترین کارهایی که تا حالا دیدم.
با کمی ارفاق در گذرِ زمان، میشه گفت ده سالی از اون سالها گذشته. حمید امجد بعد از بیشیر و شکر دیگه کاری روی صحنهی تئاتر نبرد. ده سال گذشت و امروز امجد دکتر شده و این روزها فیلم سینمایی «آزمایشگاه» در ژانر کمدی توی بهترین سینماهای تهران و احتمالاً ایران روی پرده است.
هیچ ایرادی به امجد نمیشه گرفت که چرا بعد از سالها فعالیت در حوزه تئاتر، حالا وارد سینما شده ولی بهنظرم میشه این ایراد رو گرفت و پرسید که: حمیدخان گل، آقای دکتر، بعد از سالها سکوت و بعد از اجرای تئاتر زیبای «بیشیر و شکر» این «آزمایشگاه» رو دیگه از توی کدوم قوطی عطاری درآوردی؟
خبرها رو که سرچ کردم دیدم امجد نوشته که از آزمایشگاه دفاع میکنه. امجد بعنوان نخستین کار سینماییاش در مقام کارگردان میتونه از کارش دفاع کنه و من هم بعنوان مخاطبی که هنوز مزهی «بیشیر و شکر» زیر دندونم هست، میتونم با صدای بلند داد بزنم که فیلم «آزمایشگاه» خیلی بد بود؛ خیلی. که اگر اسلام و احترام به بزرگتر نبود حتی میشد از واژههایی بدتر از بد استفاده کرد!
داستانِ پسر فقیر و دختر پولدار، بچهی دستپاچولوفتی شهرستانی که وارد شهر تهران میشه و منِ بچه زرنگ میخوام دستبهسرش کنم، داستان «خیر و شر» چندین و چند هزار بار دیگه باید توی ادبیات و سینما تکرار بشه تا ما ازش دست بکشیم؟ داستانِ دستهبندی آدمها به دو دستهی «خوب و بد» که یا شر مطلق هستند یا خیر مطلق تا کی قراره نمایش و نشون داده باشه؟
آزمایشگاه، نمایشی است برای گروه سنی 8 تا 10 سال! بچههایی که هنوز بُعد و جنبههای وجودی آدمها و موقعیتهای مختلفِ زندگی رو نمیشناسن و تمام آدمهای زندگیشون خلاصه میشه توی دو دستهی خوب یا بد. یا دیو و غولِ کریهالمنظر هستند یا فرشتهی مهربون و خوشسیما و بهنظرم آزمایشگاه کمدی که نیست هیچ، میتونه فیلم خیلی خوب و تاثیرگذار و اخلاقی هم باشه برای بچههای دبستانی، که اگه این روزها مدارس تعطیل نبود، میشد دستهدسته بچهها رو به سالنهای سینما برد تا بهشون نشون داد سرنوشت آدمهای خوب، آخر داستان چی میشه و خداوند ستمکاران را به سزای اعمال بدشون میرسونه!
امجد فیلمنامهای نوشته؛ از دید خودش هم خوب نوشته که اجراش کرده و حالا هم روی پردهی سینماست و امروز هم حاضره که ازش دفاع کنه ولی انصافاً رضا کیانیان، باران کوثری، رامبد جوان (ستارههای سینما)، رضا بهبودی، افشین و هدایت هاشمی (ستارههای تئاتر) هم این داستان رو دوست داشتند که توی اون نقشآفرینی کردند؟ آیا باید باور کنیم که بزرگانِ سینمای ایران چون کیانیان هم غم نون دارن و بدون حق انتخابن که چنین فیلمنامهای رو قبول میکنن، یا صرفاً رفاقتی بوده با کارگردان و خواستن که نشون بدن دوست دارن حمید امجد هم وارد سینما بشه؟