آمریکا، همون آمریکاست. با همون بزرگی و عظمت!

16 ساعت پرواز از دبی تا سانفراسیسکو خوب بود. تقریباً توی تموم مسیر بیدار بودم و پلک رو پلک نذاشتم. تموم آرزوهام برای اینکه بغل دستی‌م یه خانم خوب و خوشگلِ فارسی باشه تا توی مسیر با هم حرف بزنیم، بی‌فایده بود. کنار پنجره بودم و بغل دستم یه آقای حدود 55 ساله‌ی ایرانی که بنده خدا، کاری هم به کارم نداشت نشسته بود. کلی فیلم‌های خوب روی مانیتور جلوی صندلی‌م بود که می‌تونستم انتخاب کنم و ببینم ولی گشتی توی موسیقی‌ها زدم و ماریا کری و جرج مایکل و التون جان و U2 و استینگ رو پیدا کردم و تا مقصد همونا رو گوش کردم. یعنی من میونه‌ی با این قرطی‌بازی‌ها ندارم ولی هر چی گشتم توی پگیج موسیقی امارت، ابی و گوگوش و حتی حسن خشتکی هم نبود تا گوش کنم، این شد که رو آوردم به موسیقی منحظ غربی!

اگه شناختی از فرودگاه سانفراسیسکو نداشته باشی حس میکنی برای هواپیما مشکلی پیش اومده و خلبان قصد داره توی آب فرود بیاد چون لبه‌ی باند دقیقاً از جایی شروع میشه که آب تموم میشه ولی بواسطه‌ی دوربین‌هایی که جلوی هواپیما قرار داره و تو میتونی روی مانیتورت، جلوی هواپیما و لحظه‌ی فرود رو ببینی خیال‌ت راحت میشه که مسیر بدرستی داره طی میشه. البته قبلأ هم توی این فرودگاه فرود اومده بودم و الان که یه ذره بیشتر دنیا رو گشتم باید اعتراف کنم دیگه محاله شهری به رویایی و زیبایی سانفراسیسکو توی دنیا وجود داشته باشه. فوق‌العاده است زیبایی این شهر رویایی آمریکا.

نسبت به آخرین باری که آمریکا بودم باید بگم بازرسی و چک پلیس، فوق‌العاده بیشتر و شدیدتر شده. به محض اینکه پات رو از هواپیما میذاری زمین و وارد سالن میشی از همون لحظه‌ی اول، پلیس حضور کاملاً جدی داره و ظاهراً اصل رو بر این گذاشتند که با توجه به تموم بازرسی‌هایی که توی فرودگاه قبلی داشتی ولی شاید بدون مدارک و پاسپورت سوار هواپیما شدی! چون به محض فرود و لحظه خروج از هواپیما باید تمام مدارک شناسایی و پاسپورت رو نشون بدی.

ساعت 2:30 که پلیس مُهر ورود به آمریکا رو توی پاسپورتم نزد و من رو راهنمایی کرد به اطاقی که مربوط به اداره مهاجرت هستش تا لحظه‌ای که با هزار و یک اما و اگر رضایت داد، دقیقاً 4 ساعت طول کشید. اگه گرین‌کارت دارید و یا قبلأ با ویزا تجربه‌ی سفر به آمریکا رو داشتین مطمئن باشید که توی این یکسال، بشدت نحوه‌ی برخورد پلیس فرق کرده و قوانین کاملأ جدی جدی و بدون هیچ ارفاقی اجرا میشه. بعد از 16 ساعت پرواز طولانی و 4 ساعت سوال و جواب با پلیس خانمی که فکر می‌کرد تمام مسئولیت حفظ و اداره‌ی کره زمین به عهده ایشون هستش و هر سوال‌ش رو ده مرتبه به شکل‌های مختلف تکرار می‌کرد و پُر کردن هزار تا فرم و .... نهایتاً ساعت 7 بعد از ظهر به وقت کالیفرنیا تونستم علی قلمبه، یکی از عزیزترین آدمهای روی زمین رو بغل کنم.

هر چند چهارشنیه‌سوری تهران رو بقول خارجی‌ها میس کردم ولی با همون ریخت و قیافه، به مهمونی ایرانی‌های مقیم کالیفرنیا رفتیم. هر چند دوستان از قاشق‌زنی و روی آتیش پریدن برگشته بودند ولی ما به شام و خوردن آجیل مشکل‌گشاش رسیدیم. آمریکا هستم .... دور و بر شهر رویایی سانفراسیسکو.