سیدنیسیدنی تکه‌ی از بهشت برین‌، همون گمشده‌ای که خداوند متعال وعده داده! شهری با آب و هوای معتدل که کوه داره، جنگل داره، دریا داره، لابه‌لاش کلی هم حُوری و صد البته غِلمان هم داره!

نصف آدم‌ها توی این شهر ساحلی که آب تا وسطِ شهر کشیده شده، لباس ورزش تن‌شونه و دارن می‌دویند و یا لُخت و نیمه‌لخت روی چمن‌هایی که اگه ایران بود دور تا دورش حصاری کشیده بودند به این بلندی، بدون ترس از فریادهای وحشیانه‌ی باغبون، خوابیدن و از همدیگه لَب می‌گیرن و یا کتاب می‌خونند. شهری زنده و پر جنب‌و‌جوش که شلوغ‌تر از ملبورنه و سرعتِ زندگی بیشتر. پُر از توریست و پُر از انرژی‌های خوب و مثبت و ساخته‌های دستِ بشره و همچنین بیچ و سواحلی داره که معروفیت جهانی داره.  

توی هاید‌پارک سیدنی و زیر مجسمه‌ی آقای کاپیتانی که با کشتی‌ش این شهر رو کشف کرده، سال هزار و هفتصد و خورده‌ی میلادی نوشته شده. امروز صبح قبل از اینکه برم استارباکس و صبحونه بخورم، چشم‌م به این ناخدا و سال کشفِ سیدنی افتاد و دو دَستی زدم توی سرم. کمتر از 250 سال پیش این سرزمین کشف شده و اونوقت تو ببین دویست سال پیش ما ایرانی‌ها چه‌ها که نداشتیم توی این دنیا .... جداً که باید احسن و هزارماشالله گفت به رجال و مدیرانی که تونستند ما رو توی دنیای کنون به چنین خِفت و خواری برسونند که هنری می‌خواست این چنین ریدن که توی قوطی هیچ عطاری پیدا نمی‌شد مگر توی پَر شالِ مردانِ بزرگِ ایرانِ زمین!

در سرزمینی نوپایی که تازه دو قرن کشف شده، آدم‌ها چنان در کنار هم زندگی، تفریح، ورزش، بیزینس و ... می‌کنند که انگاری این کشور با کشوری که اسمش ایران و افتخارش تمدن 2500 ساله است به اندازه‌ی صدها سیاره و کهکشان راه شیری فاصله داره.

می‌دونید دوستان!سیدنی / هاید پارک یه سری چیزها رو باید از نزدیکِ نزدیک دید تا متوجه کُلفتی، ضِخامت و یا حتی وخامت اوضاع شد! مثلاً آدم‌های دنیا وقتی داستانِ چوپانِ دروغگو رو می‌خونند، برای خیلی‌هاشون قابلِ درک و فهم نیست چون‌که توی خیلی از فرهنگ‌ها واژه‌ی به اسم دروغ وجود خارجی نداره ولی همین آدم‌ها وقتی به کشوری بنام ایران سفر می‌کنند و با انسان‌های متعالی که ادعاشون جر میده فلان جای بشریت رو آشنا میشن، تازه می‌فهمند که داستان چوپان دروغگو چقدر زیبا و بامعناست!

حالا شماها نترسید،غرض اینه تا وقتی استرالیا نیومده باشی نمی‌تونی بفهمی خانواده دکتر اِرنست و مُهاجران چه کارتونهای زیبا و بامعنایی بودند و وقتی دوری میزنه توی شهرهای استرالیا و آشنا میشی با دنیای وحش و نوع پوشش گیاهی و زیست محیطی، تازه اون موقع است که علاقمند میشی، دوباره بشینی و همه‌ی این کارتون‌ها رو ببینی.

فاصله‌ی ملبورن تا سیدنی فاصله‌ی چندان استانداردی نیست! چون بین این دو شهر چند تا جاده‌ی مختلف وجود داره بنابراین از 880 کیلومتر داره تا نزدیک 1100 کیلومتر. دیروز ساعت ده صبح از همون ملبورن که وارد Princess Hiw شدیم با همین یه اتوبان تا خودِ سیدنی و البته با حدود یازده ساعت رانندگی اومدیم. بین راه شهرهای کوچیک و مناظر بسیار زیبایی دیدم که قطعاً خاص کشور استرالیاست و بعید بدونم جاهای دیگه‌ی دنیا بشه چنین مناظر فوقالعاده‌ی زیبایی رو دید. گُل سرسبدِ این جاهای دیدنی هم شهر بسیار کوچیک و یا روستایی بنام Bega بود که انگاری نقاشی کرده بودند تصاویر این دشت و جنگل‌های طیبعی رو.

خداشاهده همون‌جا با اجازه‌ی همگی! برای همه‌مون و همهbega روستایی فوق العاده زیبا بین ملبورن و سیدنی‌تون آرزو کردم که آدم گوسفند مرینوس باشه و در این کشور و این طبیعتِ زیبا بچره ولی زکریایی رازی نباشه توی یه کشور جهان سومی! آخه بدبختی یکی دو تا هم نیست. شماها هیچ جایی رو هم ندیدین که من بگم زیبایی Bega شبیه اونجاست. برای ما ایرانی‌ها  متعصب اوج زیبایی جاده چالوس و جنگل 2000 است و بس! خب ندیدم و حق داریم فکر کنیم باسن بزرگِ آسمون پاره شده و ایران کشوری چهار فصل تالپی از بغل فرشته‌ها و نافِ آسمون افتاده کفِ زمین و حالا جاده‌ی چالوس‌ و کَن و سُولقون‌ش زیباترین نقاط دنیاست!

خداوکیلی قسمت بشه، خداوند متعال عمر دوباره به همه‌مون بده که همگی برای یکبار هم که شده Bega بریم و این روستای زیبا رو از نزدیک ببنیم. هر چند خوشبختانه ما در مملکتِ عزیزمون هر روز و هر شب به کرات به گاء میریم ولی این Bega کجا و اون یکی به گاء کجا!