فرودگاه سیدنیفرودگاه کینگز فورد اسمیتِ سیدنی فرودگاهی بزرگی‌یه که قطعاً بواسطه‌ی برگزاری المپیک 2000 در این شهر این‌چنین بَسط و گسترش پیدا کرده. فرودگاهی که مثل خیلی از فرودگاه‌های بزرگِ دنیا، متاسفانه اینترنتِ وایرلِس مجانی نداره که من هنوز علت و چرایی این موضوع رو نفهمیدم. بد نیست همین‌جا هم از سرعت بَد و البته فوق‌العاده‌ گرون اینترنت در هتل‌های استرالیا بگم که هیچ نشونی از سرعت بالای کشورهای مدرن نداره و با کمی تخفیف، یه چیزی تو مایه‌های اینترنت خودمون توی ایرانه.

توی جاهای مختلف فرودگاه سیدنی، باجه‌هایی وجود داره عینهو آلاچیق‌های کوچیک که سه طرفِ اون، کامپیوتر گذاشتن و شما می‌تونید از اینترنت مجانی استفاده کنید که البته بعید بدونم دستگاهی رو هم خالی پیدا کنید چون هر کسی که میرسه جلوی کامپیوتر، حالا حالاها دل نمی‌کنه از این صاب مُرده! چیزی که برام جالب بود این‌که وقتی از کنار این چند باجه رد شدم، تقریباً 98% آدم‌ها که خب عمدتاً هم مرد و زن جوان بودند صفحه‌ی فیس بوک‌شون باز بود و این نشون دهنده‌ی اهمیت و مقبولیت فیس‌بوک در دنیای امروزه که همین ایده و سایتِ نه چندان جدید و نو، صاحبان جوان‌ش رو بیلیونر کرده.

چک، بازرسی و کنترل مدارک در تمام فرودگاه‌های دنیا به قصدِ آمریکا متفاوت با سایر کشورهاست و کم مونده بود که بواسطه‌ی ملیت و پاسپورتِ باارزش ایرانی! و همچنین خِنگی مسئولان فرودگاه استرالیا از سفر به آمریکا محروم بشم. خلاصه پس از کلی کش‌و‌قوس و بدو بدو از این کانتر به اون اطاق، اجازه دادند که سوار هواپیما بشم. هرچقدر هم که خوشبینانه نگاه کنیم باید قبول کنیم که در بسیاری از موارد، طرف مقابل با دیدنِ پاسپورتِ ایرانی، نوع برخوردش متفاوت میشه و در بهترین حالت اینکه تمام مسایل، قوانین، استانداردها و ... در مورد مسافرانِ ایرانی رو اجرا و اعمال می‌کنه که تو فقط باید وایستی و بخودت فحش بدی و نظاره‌گر باشی.

شرکت هواپیمایی یونایتداز من به شما نصحیت تا جایی‌که می‌تونید از پرواز با ایرلاین و شرکت‌های هواپیمایی آمریکایی پرهیز و دوری کنید. بجز هواپیمایی ویرجین که قبلاً هم بهش اشاره کردم، من به شخصه هیچ دلخوشی از پروازهای داخلی و بین‌المللی آمریکایی ندارم. اینبار با United پرواز داشتم. حدود 14 ساعت پرواز از سیدنی تا سَن‌فراسیسکو و بر فراز اقیانوس نمی‌دونم چی‌چی و لابه‌لای صندلی‌های تنگ و باریک هواپیما و کنار مسافرانی که همه‌شون لاینقطع و با چشمانی بسته هم کتاب می‌خونند! به سختی انجام شد و سرانجام ظهر شنبه بوقت کالیفرنیا وارد آمریکا شدم.

ساعت لپتاپ و همچنین ساعت مُچی‌م هنوز به وقت ایران باقی مونده! دیوانگی، بعضی وقت‌ها نهایت و مرز نداره. این رو نمیشه گذاشت به حساب حماقت بلکه این شاید داشتن یه حس خوبه که من ده دوازه روزه که از ایران زدم بیرون و دو سه تا قاره رو سفر کردم و ساعت‌م هنوز بوقت تهران باقی مونده و هر بار برای رسیدن به ساعت شهری که توش هستم، مجبورم عددها رو با فرمول‌های اکتشافی خودم جمع و منها کنم!

سان فرانسیسکو شهر رویاییخلاصه که دوباره در نیمکره شمالی هستم. هر چند نه فقط ساعت بیولوژیکی بَدن‌م که خودم با تمام سلول‌های موجود، گُه گیجه گرفتیم از این هم تغییر فصل و ساعت و ماه و ساعت، ولی اگه اشتباه نکنم اینبار آمریکا هستم! شهری در حومه‌ی سانفراسیسکو که هنوز معتقدم زیباترین شهری‌یه که من تا حالا دیدم.

اینجا پاییزه. امشب تیم بیسبال سانفراسیسکو تیم فیلادلفیا رو بُرد و برای بازی فینال، رفت به سراغ تیم تگزاس. اهالی, شهر رو روی سرشون گذاشته بودند که من البته از تلویزیون شاهد اون بودم. آخرهای اکتبر و اوایل آبانه. هوای اینجا ابری و بارونی است. هوای اونجا چطوره؟!