اينجا تهران. پايتختِ ايران. با كُد ۰۲۱.

صفر بيست‌و‌يك برای شمايی كه خارج از اين مَرز زندگی می‌كنيد، ديرتر معنا پيدا می‌كنه. شايد به اندازه‌ی چند ثانيه ولی به‌ فاصله‌ی ...

هـزار؟ نَه، سَر متر رو كه بذاری وسطِ ميدونِ بهارستان و پای مجسمه‌ی مُدرس و يا ببندی به دسته‌‌ی اون سَماورهای طلايی رنگی كه توی ويترين مغازه‌‌های كُنج شمالی ميدونِ بهارستان، كنار اون عكس‌های تهران قديم، خاك می‌خوره و هزار كيلومتر كه از اينجا بری و دور بشی، هنوز يه گوشه‌ كنار اين مملكتِ خراب شده هستی.

دو هـزار؟ راسته‌ی كتابفروش‌های ميدون انقلاب و نون خامه‌ی‌‌های شيرينی‌فروشی فرانسه و يا سالنِ گردِ تئاتر شهر، اگه مبنای محاسبه‌مون باشه، دو هزار كيلومتر كه بری و دور بشی، يا وسطِ دريای خزری كه از اون همه وسعت و با ارفاق ۲۰%‌ش مال ماست و يا اون تَه‌تَه‌های جنوب داغ و تَب‌دار. پس دو هزار و سه هزار هم نمی‌تونه پُر رنگ كنه ۰۲۱ و اين ۰۰۹۸ رو!

اونجايی كه قرار می‌شه تلفن با ۰۰ شروع بشه، فاصله، تنهايی، غربت، بد جوری پُر رنگ ميشه. ماهايی كه نشستيم و محدود شديم به اين تك صفرها، افسوس می‌خوريم و بلند بلند به صاحبانِ اونور خط‌ِ تلفن می‌گيم خوش بحال‌تون، رفتين و راحت شدين و اونايی كه اونقدر دور شدن از اين سرزمين كه حالا بايد ۲۰ تا عدد و رقم رو پُشت سر هم بگيرن و بگيرن و بگيرن، تا تلفن خونه‌ی قديمی‌‌شون زنگ بخوره و صدایی آشنا بگه، الو، شايد بلند بلند نگن، ولی افسوس می‌خورن به ما اسيرانِ اين محدوده‌ی تك صفری. به مايی كه اينجا نشستيم. همين جا. بَر اين ۰۲۱.

اين روزها كه تموم بيست و سی و چهل سال زندگی‌، نه براحتی آب خوردن كه خيلی وقت‌ها از سَر ناچاری ميشه قدِ دو تا چمدون، اين روزها كه همه رفتن و اونايی كه موندن، عصر تمام اين روزهای كوتاه پاييزی دفتر وكيل‌اند و پُر می‌كنند فُرم‌های مهاجرتی‌شون رو، اين دو صفر نود‌وهشت، عجيب عزيز شده. عجيب.

حالا نياييم و از سَر شكم سيری بنويسيم كه:

صفر را بستند تا ما به بيرون زنگ نزنيم، از شما چه پنهان ما از درون زنگ زديم! *

صفرها چه بسته و چه باز باشند، ماها زنگ زديم. زنگ زديم و فرياد زديم ولی از دل اون بيرونی‌ها خبر نداريم. همون‌هايی كه اول بايد دو صفر نودو‌هشت رو بگيرند، بعدش كدِ شهر و شهرستان و ده و خيابون و كوچه و پلاك و ...

و مايی كه اينجايم و توی خونه‌ی پدری، شاید هیچ وقت نفهمیم چه غمی داره هربار كه شما عزیزان می‌خواهيد سفری كوتاه كنيد برای شنيدنِ صدای پدر و مادر و دوست و رفيق، مجبورید كه اون دو صفر لعنتی رو بگيرید. چه حس بدی داره اين دو صفری كه هر بار يادت ميندازه چقدر دوری از خونه‌ی قديمی‌ت. دور دور دور. 

*  اکبر اکسیر