خدايا غلط كرديم، برف نخواستيم
لَپتاپ رو گذاشته بودم روی زانوهام و زانوهام رو هم بغل كرده بودم و گذاشته بودم بَغلِ بخاری. حواسم به تلويزيون نبود ولی گوشم شنيد كه مُجری برنامهی 20:30 گفت: يك فروند هواپيمای ... ناخودآگاه گفتم يا ابوالفضل!
بعدش انگار نخواستم بقيهی حرفِ مجری رو بشنوم و خودم رو زدم به خریت و لبخند مليحی هم زدم و توی دلم گفتم: سلام آقای ابوالفضل عباس. بعد مامان نيمخيز شد روی مبل و گفت: ای بميرید. اينهم شد خبر دادن؟!
خبر هنوز كامل نبود. گفت به محض مشخص شدنِ سرنوشتِ هواپيما و مسافران، به اطلاع ما بينندگان عزيز خواهند رساند. اينبار همچين با سوز و گداز و از ته دل، جوری كه ميگن اگه مظلومی آه بكشه، دود ميشه همهی هست و نيست، گفتم: يا ابوالفضل. چونكه دوست نداشتم هيچوقت خبر تكميل بشه و به اطلاع ما بينندگان عزيز برسه.
سرمای بیسابقه و برف سنگين، اروپا و آمريكا را ... خبری كه توی هفتههای اخير زياد شنيديم. نحوهی اعلام خبر از طرف راديو و تلويزيون هم بگونهی بود كه انگاری تمام ساكنين غرب وحشی، آنچنان در گناه و معصيت غرق شدند كه خداوندگار وسط تابستون، بلايی آسمانی نازل كرده بر سرشون.
تمام فرودگاهها بسته و بيش از هزاران مسافر تعطيلاتِ سال نو خود را در فرودگاهها گذراندند. هيچ مقامی نيز پاسخگوی اين مسافران نيست! بعد دوربين چند زن و مردِ مو بور و چشم آبی رو خيلی خوشحال و خندون نشون میداد كه توی فرودگاه لای پتو خوابيدن و از اينكه نمیتونند سال نو، كنار خونوادههاشون باشند، اظهار ناراحتی میكردند.
قديمیترها كه حالا تك و توكشون موندن و شدن بركتِ خونههامون میگفتند: چيزی رو بهزور از خدا نخواه!
ديروز برف زمستونی خيلی از استانها رو سفيدپوش كرد. در سرزمين ايران كه حداقل بين خودمون! مشهوره به چهار فصل بودن، شمالش بهار بود و غربش برف بود و جنوبش بايد دنبال مايو میگشتی برای شنا، خوشحال شديم از بارش برف و بارون اونهم وسطِ چهلهی زمستون! فقط كم مونده بود ديروز رو عيد و تعطيل رسمی اعلام كنيم بخاطر بارش نزولات آسمانی. برف باريد. همچين خوب هم باريد ولی هنوز 24 ساعت نشده، هواپيمايی بدون اعلام وضعيتِ اضطراری ولی بخاطر بدی شرايط جوی به زمين برخورد كرد و ...
اگر در يكی از فرودگاههای اروپا و يا آمريكا، كنار پنجرههای بزرگِ قدی سالن ِ مُشرف به باندِ پرواز نشسته باشيد خواهيد ديد كه بدون اغراق شايد در كمتر از دو سه دقيقه، يه هواپيمای غولپيكر بلند میشه و يا فرود میآيد. ساعتی شايد نزديك به 40 هواپيما.
در آغاز سال نو و در حاليكه هزاران پرواز هوايی انجام ميشه تا ميليونها مسافر از خدا بیخبر! رو جابجا كنه، برفِ بیسابقه غرب را فلج كرد و قطرهی خون از دماغ مسافری نيومد و بارش سانتیمتری برف در اروميه جون 100 مسافر رو همچين آروم و خيلی نايس گرفت و روحشون رو فرستاد يه كمی بالاتر از صندلیهای هواپيمايی كه تا لحظاتی قبل روش سفت و محكم نشسته بودند تا درس عبرتی بشه برای ما ماندهگان در روی زمين كه ديگه بعد از اين چيزی رو از خدا به زور و اصرار نخواهيم!
حرفهای سَر صبح و ناشتای امروزم هم تكراریه. ديگه حال خودمون هم بهم میخوره از اين هم چُسناله. از اين هم انشالله و ماشالله و جعبههای سياهی كه قراره آخرين مكالماتِ خلبان با برج مراقبت رو افشاء كنه. دنبال كدوم مكالمهی ضبط شده و نشده میگرديم. شك نكنيم كه خلبان در آخرين لحظهی سقوط گفته: برج مراقبت، اينجا ايران. سرزمين دليران. بيشهی شيران. طويلهی بزرگی كه همه داريم تدريجی توش ميميريم. اون هفته بخاطر نباريدن برف و بارون. اين هفته بخاطر باريدن برف و بارون.