كتابفروشي اگربواسطه‌ی انواع و اقسام محدوديت‌های ترافيكی، ماشين رو يه جايی خيلی دورتر از ميدون انقلاب پارك كردم و سوار بر تاكسی، سر يكی از خيابون‌های شانزده‌ آذر پياده شدم. برای اولين بار سری به كتابفروشی "اگر" زدم.

اين روزها اسم و رسم "اگر" خيلی خيلی بيشتر از فضای كوچيك‌شه. آقايی خوش‌برخورد كمك‌م كرد تا كتاب‌هايی رو كه دنبال‌ش بودم، پيدا كنم. علّت نامگذاری كتابفروشی رو پرسيدم كه همون آقاهه گفت: راستش دنبال اسم بوديم، چيزی به ذهن‌مون نرسيد و اسم‌ش رو گذاشتيم "اگر".

دروغ چرا، دوست نداشتم جواب آقاهه رو! حالا يا جواب قانع‌كننده‌ی داشت و ما رو آدم حساب نكرد درست حسابی جواب بده و يا داستان همينی بود كه گفت. اگری كه بواسطه‌ی داشتن كلی دوست و رفيق اينترنتی و روزنامه‌نگار و قطعاً تلاش خودشون، حالا توی كتابفروشی‌ها اسم و رسمی بهم زده، قاعدتاً نمی‌تونستند اسم كتابفروشی رو همين‌جوری ديمی گذاشته باشند، اگر! كه همون‌جوری كه به آقاهه گفتم به نظرم اسم خيلی نصفه‌نيمه و بلاتكليفی‌.

برداشتي آزاد از نيمه غايب / آزاده گنجهسيصد، چهار صد متر پايين‌تر، سمت چپ وارد دانشگاه تهران شدم. دانشگاه تهران هيچ بار نوستاليزيكی برای من نداره كه نه دانشجوی اين دانشگاه بودم و نه شركت كننده در نمازهای جمعه‌ش! دانشكده‌ی هنر، ضلع جنوب شرقی دانشگاه تهران، جايی بود كه نمايش نيمه‌ی غايب رو اجرا می‌كرد. كاری بر اساس رُمان معروف و پُر‌فروش حسين سناپور كه حتی از روی پوستر و بروشور هم ميشد فهميد كه كارگردان و عوامل اجرا، روی اين "برداشت آزاد" خيلی تاكيد داشتند.

كار فقط برای هشت تماشاچی اجرا ميشد. نمایش محيطی كه اگر نمونه‌های قبلی رو نديده بودی نمی‌دونستی قراره چی به سرت بياد! توی اطاق تاريكی روی صندلی‌های فلزی نشستيم. گوشی‌هايی شيك و مُدرن و وايرلسی رو گذاشتيم روی گوش‌مون و گوش سپرديم به ديالوگ‌ها. تلفن زنگ خورد و ...  

از اطاق همراه پسر، راهی شديم توی محوطه‌‌ی دانشگاه. من و بقيه‌‌‌ی تماشاچيان و البته با خانم كارگردان كه بنده خدا يه لَپ‌تاپ و كلی هم كيف و سيم و بُرد و دَستك دُنبكِ ديگه بهش آويزون بود. بقيه نمايش توی محوطه‌ی دانشكده‌ی هنر اجرا ميشد. دختری با همون مانتوهای مُرده‌ی دهه‌ی شصت كه انگار غم اَزش می‌باريد، روی نيمكتی نشسته. پسر به سَمت‌ش ميره و شروع به صحبت می‌كنه و ما از توی گوشی می‌شنويم چی بهم ميگن. دانشجوها از لابه‌لای ما چند نفر تماشاچی كه سرپا واستاديم رد ميشن. يه سری با تعجب نگاه‌مون می‌كنند و بقيه كه انگار عادت دارند به ديدن اين صحنه‌های يه كمی غيرنرمال، از كنارمون به سادگی عبور می‌كنند. اين بالا و پايين شدن از پله‌های دانشكده‌ی هنر چندين و چند بار انجام ميشه و برای منی كه اين روزها زانوم به مويی وصله! و هر آن احتمال داره همه‌ی پيچ و مهره‌ش وا و نقش بر زمين بشم چيزی جز رنج و عذاب اليم نبود.

بواسطه‌ی اجرای كار در محيطی باز و گوش دادن به ديالوگ و مونولوگ‌ها فقط بر اساس گوشی، قاعدتاً همه چيز خيلی خوب و استاندارد نبود. گاهی صدا قطع ميشد. گوشی‌ها نويز داشت. بخصوص كه عصر چهارشنبه بارون هم گرفت و قوز بالا قوز شد. قاعدتاً كم هم نيستند آدم‌‌هايی كه بدشون هم نمياد اينجور كارها به مشكل بخوره ولی با تمام مشكلات كار خوب بود.

برداشتي آزاد از نيمه غايب / آزاده گنجهنيمه‌ی غائب رو دوست داشتم. تئاتری غيرمتعارف كه در آن جنبه‌های لوكس و فانتزی صحنه رو نمی‌بينی. عمدتاً ديالوگ می‌شنوی و بواسطه‌ی اجرای در محيط، خودت هم ناخواسته درگير و جزيی از داستان ميش‍ی.

خانم آزاده گنجه، كارگردان اين نمايش كه قبل از اين "نجواهای بی‌اجازه" رو با همين سَبك و سياق ولی داخل تاكسی انجام داده بود (كه بنا به گفته‌‌ی دوستان اون كار هم خيلی خوب بود)، نشون داده كه خلاقيت زيادی برای اجرای چنين كارهايی داره. كارگردانی كه بنا به گفته‌ی خودش، آثار سناپور رو خيلی دوست داره و تاثير بسيار زيادی از دو كتاب ويران می‌آيی و نيمه‌ غائب گرفته.

شايد فقط چند روز برای ديدن اين‌‌كار باقی مونده باشه ولی اگه نيمه غايب رو خوندين و دوست‌ش داشتين، ديدن اين نمايش رو از دست نديدن. از قرار معلوم برای رزرو بلیط می‌تونيد با شماره ۰۹۳۵۷۳۸۱۶۱۳ تماس بگيريد.