اين نوشته، رپرتاژ آگهی نیست
نه من كه هيچ كسی نمیتونست فكر كنه پُستِ "حامد خان بهداد چه كردی" اينقدر سريع و با اين حجم وسيع توی اينترنت پخش ميشه و طی چند ساعت، بازديد كنندههای وبلاگ به بالای 22 هزار نفر ميرسه و بغير از گودر و فيس بوك و ايميلهايی كه فوروارد ميشه، تا الان بيشتر از 60 هزار نفر، مستقيم اون مطلب رو خونده باشند. ظاهراً توی اين چند روزه چوب دو سر طلای ماجرا من بودم كه البته مهم هم نيست كه ديگه عادت كردم به قضاوتهای غيرمنصفانهی دوستان.
هر چند توی همون مطلب اشارهی مختصری به برگزاری مراسم كرده بودم و اين توضيح در پاسخ بعضی از كامنتها پُررنگتر هم شد ولی برای رفع برخی از سوءتفاهمهای بوجود اومده لازم دونستم كه توضيحاتِ تكميلی بدم.
مجله و ماهنامهی رونا (كه قبل از اين با اسم ديگهی چاپ میشد) يكشنبه اول اسفند، به مناسبت جشن يك سالگیش مراسمی را در برج ميلاد برگزار كرد. در اين مراسم قرار بود كه از بهترينهای سينما، تئاتر، ورزش، ادبيات، سلامت و ... تقدير بشه. انتخاب بهترينها بر اساس الويت و نقطه نظراتِ مسئولين و نويسندههای همين مجله بود. من هم مثل سه چهار هزار نفر جمعيت در سالن فقط نظارهگر ماجرا بودم. برای اينكه دوباره متهم به دروغگويی، حماسهسرايی، قصهسازی، خيالبافی، اسطورهسازی و ... نشم، مجدداً تكرار میكنم كه اين مراسم از طرف مجله رونا (مجلهی فرهنگی، هنری، سينمايی، اجتماعی) تدارك ديده شده بود و هيچ ربطهی هم به مراسم اختتاميهی جشنواره فيلم فجر (كه چند روز قبل به پايان رسيده بود) نداشت.
[عکس زیر بعضی از اهالی سینما و تئاتر، که برنده جایزه شدند را نشان میدهد.]
بهرام رادان، اسم حامد بهداد رو بعنوان بهترين بازيگر مردِ سينمای سال 89 خوند و حامد دقيقاً همون كارهايی رو كرد كه قبلاً نوشتم. دوستان زيادی توی سالن بودند كه میتونند صحه بذارند بر درست يا نادرستی حرف من. حامد روی صحنه رفت و همون حرفها رو زد. قصد من بزرگ كردن و حماسهسرايی در مَدح حامد بهداد نبوده كه قطعاً حامد به اندازهی ظرفيتهای وجودیش رشد كرده و بزرگ شده و بين مردم هم طرفدار داره. شكر خدا اين زندگی اونقدر فراز و نشيب داره كه آدمها رو خيلی زود توی موقعيتهای مختلف ميذاره تا جنبههای درونیشون مشخص بشه و معلوم بشه كه هر دفعه و با هر وزش باد، توی بغل كی غَش میكنند.
من نويسنده نيستم ولی ياد گرفتم جاهايی كه بايد فقط نقش دوربين رو بازی كنم، چه جوری بدون درگير كردن احساسات و قضاوت شخصیم ماجرا رو توضيح بدم. من فقط همون چيزی رو نوشتم كه ديدم. من فقط راوی اون ماجرا بودم. در اين مراسم اسم دو نفر از عزيزان هم برای توزيع و همچنين گرفتن جايزه خونده شد. دوستانی كه قبلاً توی سالن حضور داشتند و موقع خوندن اسمشون اثری ازشون نبود. سالن رو ترك كرده بودند. از اونجايی كه به خودم اجازه نميدم كه برم توی ذهن طرف، بنابراين هيچ توضيحی ندارم كه چرا آقای ايكس و خانم ايگرگ به مراسم اومدند و چرا روی صحنه نرفته، مجلس رو ترک کردند.
در اينكه حامد بهداد همون حرفها رو زد هيچ شكی نيست. حالا دوستانی كه توی اينترنت فيلم مراسم اختتاميهی جشنواره رو ديدن و انواع و اقسام فحشها رو نثار بنده كردند میتونند توضيح بدند كه من كجای مطلبم از جشنوارهی فیلم فجر صحبت كرده بودم؟! آیا بهتر نیست یاد بگیریم، حداقل مطلبی رو دقیق بخونیم و اگر برخلاف سلیقهمون بود نویسنده رو دزد بنامیم!
صدای حامد بهداد آنقدر بلند بود كه وقتی رحيم مشايی روی صحنه اومد گفت: كه بله من صدای آقای بهداد رو شنيدم و ... (عين جمله رو يادم نيست ولی معنیش همين بود)
پس حامد حرفش رو گفت كه ايشون هم صدای اعتراضش رو شنيد و البته هيچ اشارهی هم نداشت به اونهايی كه رفتن و اين فرصت رو داشتند كه روی سن برن و حرف بزنند و خب حتماً بنا به دلايل شخصی اينكارو نكردند.
قطعاً برگزاری مراسمی با وسعت آنچه كه ماهنامهی رونا انجام داد، كار بسيار سختی است. من هم با تمام احترامی كه برای مسئولين و نويسندگان اين مجله دارم ولی مثل خيلیهای ديگه بهشون انتقاد دارم كه مثلاً لطف كنند و توضيح بدند كه آقای مشايی در زمينهی فرهنگ چه كار برجستهی كرده كه چهرهی فرهنگی سال شده؟! آيا صرف حضور در گالری و علاقه به مثلاً ديدن فلان تئاتر باعث میشه شخصی را چهرهی فرهنگی سال بدونيم و يا ايشان واقعاً منشاء اتفاقات مهمی در عرصهی هنر بودند و ما خبر نداريم. و یا در زمینهی سلامت و با وجود این همه مُحقق و جراح و پزشک، چرا باید دکتر نیلفروشزاده چهره برتر سلامت این مجله باشه؟ که باید منتظر موند چون حتماً در شمارهی آینده دوستان رونایی دلایل انتخاب برترینهای سال رو توضیح خواهند داد.
كاری كه مجلهی رونا و بخصوص ابوالفضل اكبری انجام داد، كار جديد و نويی نبود ولی قطعاً كار بسيار بزرگ و ارزشمندی بوده. وجود اين مراسم و جوايز كه رگ و ريشهی دولتی نداره، اگر همراه بشه با انتخابهای عادلانهتر حتماً باعث ايجاد انگيزه بين هنرمندان، ورزشكاران و ديگران خواهد شد.
اين نوشته رپرتاژ آگهی برای مجله و آدمی نيست. مراسمی اجرا شد كه بنظرم در كنار تمام نقاط ضعفش، آنقدر نقاط خوب و مثبت داشت كه حيف بود به اون اشاره نكنم. در اين آشفته بازار مطمئن باشيد كه رونا مجلهی خوب و قابل دفاعی است. من بغير از اينكه در رونا چند دوست خوب دارم، ديگه هيچ منافع و نقطهی مشتركی با رونا ندارم كه حالا بخوام بخاطرشون گلويی پاره كنم. اتفاقاً برای اينكه اين دوستی هم پايدار بمونه، مدتهاست كه وقتی از ميدون ونك رد ميشم، ترجیح میدم که به دفتر مجله هم سری نزنم و همون يه دونه چايی تلخ رو هم نخورم، ولی وقتی گروهی زحمت میكشن، از انصاف به دوره كه فقط نقاط منفیشون رو ببنيم.
امیدوارم که با این توضیح، سوءتفاهمی که برای بعضی از خوانندههای اینجا پیش اومد برطرف شده باشه و به اميد اينكه خیلی زود اون روز خوب بياد.