حوالی اتوبانعجب شروع خوب و جذابی داره فيلم حوالی اتوبانِ سياوش اسعدی كه اولين كار خودش را كارگردانی كرده و متاسفانه گويا از جايی‌كه گلچهره سجاديه از فيلم جدا ميشه، سعيد نعمت‌اله بقيه‌‌ی داستان رو سپرده به شخص ناشی، با ديد و نگرش و تفكری مجزا تا اين فيلمنامه رو به بدترين شكل ممكن خط خطی كنه. كسی كه شايد علاقه‌ی بسيار زيادی هم داشته به فيلم‌های هندی!

وقتی فيلم تموم و چراغ‌های سينما پرديس ملت كه متاسفانه ديگه اون كتابفروشی خوب و نازنين رو هم نداره، روشن شد با خودم گفتم كاش يك سوم آخری فيلم رو نديده بودم. اصلاً كاش برق سالن قطع ميشد و يا بسان گذشته‌های نه چندان دور گروه‌های فشار! می‌ريختن توی سينما و پَك و پهلومون رو فشار ميدادن و اينجوری می‌مونديم توی خُماری تا با ديدن اين پايانِ خيلی بد.

شهاب حسينی كه با همون "ای وای وای" گفتن‌هاش توی فيلم دربار الی‌ حالا حالاها موندگاره توی سينما، اونقدر خوب و پخته شده كه بايد توی همه‌ی فيلم‌هاش خوب بازی كنه. اين بار تيپ و شخصيت خاصی نداره. مردی است ايرانی مثل همه‌ی مردها ولی همين عادی بودن رو هم خوب بازی م‍ی‌كنه.

نورا هاشمياگه نشناسی هنرپيشه‌یی كه توی فيلم همسر شهاب حسينی‌يه، با خودت ميگی اين دختر چقدر شبيه گلاب آدينه است! و يا حتماً تعمداً داره همونجوری راه ميره و حرف ميزنه ولی وقتی ياد اسم هنرپيشه‌ها ميوفتی و چند بار زير لب اسم نورا هاشمی را تكرار می‌كنی، شك نمی‌كنی كه نورا دختر گلاب آدينه و مهدی هاشمی است.

فيلمبرداری بسيار زيبا انجام شده. بعضی صحنه‌ها مثل يه عكس ِ قاب شده می‌شينه به دلت. تقريباً توی تمام فيلم آدم‌ها رو با نيم‌رخ سياه می‌بينيم كه حتماً كارگردان با قصد و نيّت اينكار رو انجام داده. شُرشُر‌های بارون حتی بعد از يه فلش فوروارد چهار ماهه، هنوز ادامه داره و اين يه كمی توی ذوق ميزنه كه آسمون تهران هيچ‌وقت اينجوری سخاوتمندانه نمی‌باره. حالا كه دارم انتقاد می‌كنم بايد بگم كه به نظرم انتخاب اسم حوالی اتوبان هم برای اين فيلم بد بود.