گفتم: ندارم. به والله ندارم.

بچه‌ها گفتند: عیبی نداره، تو بیا، قسطی بده.

گفتم: قسطی و نقد نداره. قسطی هم که باشه باید بدم دیگه! همین الان هم کلی باید خرج ماشین کنم و ...

بقیه‌ش رو نذاشتن ادامه بدم و چند روزی که از عید گذشته بود، از آژانس تماس گرفت و گفتن تونستیم برات بلیط هواپیما و هتل رو بگیریم و این شد که ما هم جمعه بعد از ظهر راهی شدیم!

نمی‌خوام ریا بشه وگرنه یحتمل اینجایی که من الان دراز به دراز خوابیدم، بهترین هتل آنتالیاست ولی خب شما در همین حد بدونید که هتلی 5 ستاره است و خوب! این خوب رو از اون جهت و برای دوستانی میگم که نتونستند مسافرت برن و بخصوص این‌که باید از هفته‌ی دوم هم برن سر کار و نمی‌خوام بیشتر از این یه جاهایی‌شون بسوزه وگرنه بی‌انصافی است در وصفِ چنین هتلی فقط اکتفا کرد به یه کلمه‌ی خوب!

چند سال قبل و بعد از سخنرانی بعضی‌ها! پرواز مستقیم به آنتالیا ممنوع شد و این شد که مجبور شدند شهری اَعلم کنند بین تهران و آنتالیا تا پروازهای این مسیر، اونجا توقفی مصلحتی داشته باشند. مثل خیلی چیزهای قانونی که دَر روهای قانونی هم داره. یه مدتی استانبول بود و حالا شهری کوچک به اسم قاضیان‌تپ. شهر و یا شاید ده‌ی که از همون بالای و از توی هواپیما، بخوبی مشخص است که مبنای زندگی آدم‌هاش بر اساس کشاورزی بنا نهاده شده. مزارع بسیار زیبا که حیف، مهماندار بداخلاق تُرک که از همون اول سفر گیر سه پیچ داده بود به اینجانب و بنا به گفته‌ی همراهان و دوستان، پنداری از من خوشش اومده بود ولی بخدا این راه خوش اومدن و ابراز علاقه نیست! اجازه نداد عکاسی کنم وگرنه می‌تونستم عکس این مزارع رو بذارم تا شما هم حالی کنید. بعد از توقفی حدود 45 دقیقه و سوختگیری هواپیما، دوباره اوج گرفتیم و بعد از حدود یک ساعت پرواز، سرانجام در آنتالیا فرود اومدیم.

آنتالیا شهر محبوب من نمی‌تونه باشه. پنج سال پیش و در پی مصاحبه و گرفتن ویزا، مجبور شدم دوبار و هر دفعه یک هفته آنکارا باشم. آنکارا رو دوست که نداشتم هیچ، باید بگم ازش متنفرم. ولی فکر می‌کنم در بین شهرهای ترکیه، استانبول می‌تونه شهر مورد علاقه‌ی من باشه که هنوز فرصت نکردم به این شهر سفر کنم. سلام روزبه، استانبول خوش می‌گذره؟!

به مَدد حضور ترکیه همین بیخ گوش‌مون و عدم نیاز به ویزا، خیلی از هم‌وطنان بارها و بارها به آنتالیا سفر کردند بنابراین نیاز به تعریف و تمجید نیست. توی این هفته که هتل کلاً به تصرف ایرانی‌ها درآمده! و تُرک‌ها و سایر ملل در اقلیتِ کامل بسر می‌برند. خانم‌های ایرانی با آرایش خاص خودشون حتی سر میز صبحونه، و آقایون با بشقاب‌هایی پُر از غذا و میوه و دسر، که انگاری باید بمیریم بخاطر اون یک‌ونیم میلیونی که بابت سفر پرداخت کردیم حضور کاملاً جدی و پُررنگی دارند.

از من تنبل و شهری چون آنتالیا با مشخصات و ماهیت خاص خودش انتظاری نیست که خیلی انرژی خرج کنم و برم بیرون و بگردم. هتل اونقدر بزرگ هست که باید چند روز گشت تا آشنا شد با تمام محوطه و رستوران و استخر و حموم و بار و سایر اینترتیمنت‌ها! در این کمتر از 24 ساعت کتاب و مجله خوندم و عکاسی کردم. داره کم‌کم از مقوله‌ی عکاسی خوشم میاد. عکس‌هایی گرفتم آنچنانی. شاید به زودی عکاس معروفی شدم!