تهــران
تهران، با تموم دود و دَمش، سیاهی و دل نگرونیهاش، ترافیک و گدا و چراغهای 199 ثانیهی قرمزش، بوقهای لاینقطعی که شده بخشی از رشتههای عصبی تن و بدنت، آدامسهایی که میچسبه تَه کفشت و میاد و میاد تا پیدا کنه آدرس کوچه و خونهات رو، عابرهای سواره و موتوریهای پیادهاش، آدمهای بیمعرفت و خاطراتِ سیاه و سفیدش، ولنجکِ اون بالا و شهرری اون پایینش، هنوز هم جایی برای زندگییه.
روزهای بارونی و شبهای تاریک و خلوتِ این شهر، به آدم انگیزهی موندن میده. تهرانِ بارونی و شبهای تهران، یعنی زندگی.
+ نوشته شده در 2011/8/27 ساعت 9:37 توسط K1
|