بندرعباس | قشملنچ، بزرگ‌تر از اونی بود که تصور کرده بودم. بندر، بزرگ‌تر و باصفاتر از اونی بود که توی ذهن خودم ساخته بودم. قشم، بزرگ‌تر از اونی بود که با متر خودم، اندازه زده بودم.

جنوب، مردمانِ خونگرمی داره که از بودنِ کنارشون لذت می‌بری. جنوب طول و عرض وسیعی داره که تو نمی‌دونی دامنه‌ی جنوب از کجا تا کجاست. شاید این‌هم به‌خاطر همون دریادلی جنوبی‌ها باشه. انگاری از زاهدان و سیستان و بلوچستان، جنوب و جنوبی شروع میشه تا میاد بندرعباس و میره بندرلنگه و بوشهر و می‌چسبه به خوزستان و اهواز و آبادان.

تعطیلی یک روزه‌ی شنبه رو چسبوندم به دو روز قبلش و دل کندم از پایتخت. اوضاع نابسامان دلار و ارز و حقوقِ بخور و نمیر ما قشر آسیب‌پذیر که هر نسیم اقتصادی می‌تونه خودمون و جل و پَلاس‌مون رو با خودش ببره تا ناکجاآباد، شکرخدا باعث شده که دیگه اصلا و ابدا، به سفر خارجی فکر نکنم که این روزها از گوشت خوک حروم‌تر شده! و همین بهونه‌ی شد تا ایران رو بهتر بگردم.

بندرعباس، شهر بزرگی‌یه که هم جای پیشرفت داره و هم داره از سَر و تَه، هی بزرگ و بزرگ‌تر میشه. مثل خیلی از شهرهای ایران، یه خیابون این‌وری و یه دونه اون‌وری نداره که فقط یه میدون مرکزی به اسم شهرداری داشته باشه و تمام. بزرگه و در حال رشد. هرچند محرومیت هنوز هم بشدت توی چهره‌ی شهر هویداست ولی دیدن مردم سرزنده که بومی هستن و از سَر شب، کنار بلوار ساحلی بساط شام و چایی و قلیون رو پَهن کردن، خوشحالت می‌کنه. آدم‌هایی که شاید با حداقل‌ها زندگی می‌کنند ولی بزرگ هستن و دریادل و پنداری خیلی هم با ناوهای بی‌چشم و رو و نامحرمی که تا چندین کیلومتری‌شون اومدن و زُل زدن توی چشم‌شون، کاری ندارند.

تا بندر بری و قشم نری که انگاری هیچ‌جایی رو ندیدی! برخلاف پیشنهادِ همگان، من سفر با لنچ رو توصیه می‌کنم. وقتی می‌تونی بشینی روی لنچ‌های قدیمی و چندین ساله و توی هوای آزاد باد و بوی دریا بخوره توی صورت و مشامت، حالا چه کاری‌یه که بخواهی با قایق‌های تندرو بری و بشینی توی اتاقک بَسته فقط برای این‌که یک ربع زودتر برسی؟! بعد از حادثه‌ی که یکی، دو ماه قبل برای بازنشستگان مشهدی پیش اومد، در حال حاضر اتوبوس‌های دریایی رو جمع کردن و حالا دیگه مسئولین از اونور بوم افتادن و گویا به محض وزیدن نسیم، اسکله رو می‌بندن و رفت‌و‌آمد بین بندرعباس و قشم متوقف میشه. در حال حاضر لنچ و قایق تُندرو هست که سفر با لنچ رو خیلی دوست داشتم. انگاری سوار ماشین زمان شدی و همراه با ناخدا خورشید، گذشته و تاریخ این سرزمین رو می‌بینی. دروغ چرا، حتی یه جاهایی انگاری سندباد و علی بابا و شیلا هم کنار دستم نشسته بودند!

قشم زیباست و دیدنی. هر آنچه وقت دارید صرف دیدن مناظر طبیعی بسیار زیبای این جزیزه کنید. سَبک برید و سبک برگردید. استباه محض که تا قشم برید و وقت‌تون رو توی پاساژها، صرف خرید اجناسِ بُنجل چینی کنید. دره ستاره‌ها. جنگل حرا. روستای لافت. جزیزه هنگام و ناز و... جاهایی هستن که باید وقت گذاشت و دید. اگه قصد خرید دارید، مطمئن باشید که قشم بدترین جایی‌یه که انتخاب کردین. و خب نمیشه تا جنوب برید و غذاهای خوشمزه جنوبی رو نخورید. ماهی‌های جنوبی اگه تازه باشه و با اصولِ درست پخته شده باشه، بدون‌شک مزه‌ی فراموش نشدنی داره.

عکس از فتوبلاگ کیوان