ترکیه | آنتالیاتوی تعطیلات طولانی عید، آدمی دوست داره به فراتر از قاره آسیا پرواز کنه. به جاهای دور و ناشناخته بره ولی با شرایطِ فعلی ارز و داشتنِ پاسپورتِ معتبر ایرانی! پنداری باید به همین کشورهای درب و داغونِ در و همسایه بسنده کنیم که بعضی از اون‌ها هم که تا دو سه سال دیگه عضو جامعه اروپا بشن دیگه باید قیدِ سفر بهشون رو بزنیم.

آنتالیا هستم. می‌خورم و می‌خوابم و... همین دیگه! خدا به داد برسه وقتی که برگردم تهران، باید ببینم چند کیلو اضافه وزن پیدا کردم و دوباره تلاش کنم برای رسیدن به سَر وزن (حالا همچین میگم سر وزن که پنداری می‌خوام برای مسابقات المپیکِ لندن کشتی بگیرم!)

آنتالیا، توی یکی از همین هتل‌های بی‌شمار پنج ستاره و با فراموش کردن روز و ماه و چهار جهتِ اصلی و قبله و قطب شمال و جنوب، دراز‌به‌دراز خوابیدم لَب ساحل دریای مدیترانه و لذت می‌برم از هوای بهشت‌گونه.

از دَر و دیوار عکاسی می‌کنم. مجله و کتاب می‎خونم. شنا می‌کنم. استخر و سونا میرم و به قهقهه‌های مستانه‌ی دوستانِ ایرانی گوش میدم و حرف‌های تکراری بزرگترها که: «همین تُرک‌ها که حالا آدم شدند تا چند سال پیش بدبخت و بیچاره بودن و وقتی ما رو می‌دیدن ازمون سیگار می‌خواستن و حالا ما باید بیاییم و...»

برنامه‌ی تور و کنسرت‌های ابی و معین و سیاوش رو همون شب اول گم کردم چون هیچ علاقه‌ای به رفتن کنسرتِ خواننده‌ها و گشت با کِشتی فلان و بیسار ندارم. هیچ برنامه‌ی خاصی ندارم و اومدم در عین بی‌برنامگی و فارغ از ساعت و تقویم و موبایل یک هفته‌ای رو فقط استراحت کنم و بگذرونم.

هم اتاقی‌هام کیف پول و دلار و لیر و وسایل ارزشمندشون رو گذاشتن توی یخچال و آبجوها رو گذاشتن توی گاو صندوق کوچیک اتاق!

ناشتا آبجو می‌خورن. بعد از صبحونه آبجو می‌خورن. قبل از نهار آبجو می‌خورن. بعد از قهوه آبجو می‌خورن. کنار ساحل آبجو می‌خورن. وسط شهر آبجو می‌خورن. قبل و وسط و بعد از شام آبجو می‌خورن. با پسته آبجو می‌خورن. با سالاد آبجو می‌خورن. با گز بلداچی آبجو می‌خورن. با کاردِ تیز آبجو می‌خورن و خب طفلکی‌ها ناراحت‌ان از این‌که وقتی آبجو می‌خورن باید زیاد هم بشاشن!

البته من پیشنهاد دادم دیگه زحمت توالت رفتن رو به خودشون هموار کنند و همین وسطِ اتاق بشاشن ولی نمی‌دونم از چی خجالت می‌کشن که تا حالا اینکارو نکردند؟!

* عکس از فتوبلاگ کیوان