کاش رفتن آدم‌ها، همیشه چند روز مونده به سیزده‌ام فروردین بود! آدم‌های این سرزمین، یکی دو روز مونده به سیزدهم فروردین و توی همین هوای خوب بهاری، شال‌وکلاه می‎کردن و ریزریز می‌خندیدن و به دروغ اشک می‌ریختن و می‌رفتن و آ‌دم‌های سرزمینِ اونور آب‌ها، چمدون‌شون رو یک روز مونده به اولین روز آپریل می‌بستن و پُشتِ در یکی از اتاق‌ها قایم می‌کردن و مثلاً می‌رفتن و گم‌و‌گور می‌شدند.

کاش آدمی که قرار بود بره، کنار دستت نشسته بود و زُل می‌زد به مانیتور و چاییش رو با گزهای باقی‌مونده و هنوز به تاراج نرفته‌ی عید، هورت می‌کشید و هر دو با هم عاشقانه می‌خندیدین و اونوقت یکی به دروغ، از رفتن دیگری می‌نوشت تا نوشته باشه دروغ سیزده‌اش رو.

کاش این نبودن‌ آدم‌ها، فقط دروغ سیزده بود. می‌نوشتی فلانی رفت و از حجم بودن و گرمای تنش که کنار دستت نشسته، قند توی دلت آب می‌شد.

امسال دروغ سیزده نداریم. حقیقتی است، هر کسی رو که دوست داشتیم، رفت.