چمدون‌م بزرگ نبود. سايز متوسط كه دسته‌‌ی فلزی بلندی هم داشت و در حاليكه زبون‌ش كف سالن فرودگاه رو ليس ميزد، دسته‌ش توی دست‌م بود و وزن‌ش رو هم حس نمی‌كردم. تا دَم توالت خِركش كردم و اونجا كه رسيدم دسته‌ی آهنی رو جمع كردم و دسته‌ی پلاستيكی چمدون رو از بغل گرفتم. يه نيم‌دور كه زدم و خودم رو توی آينه‌های بزرگ فرودگاه LAX لس‌آنجلس ديدم، همزمان دو تا آقا هم در كمال ادب و احنرام و متانت و با حفظ پرايوسی و بدون اينكه نگاهی به چيز همديگه بكنن، رو ديدم كه شلوارشون رو كشيده بودن پايين و سرپا، توی توالت‌های ايستاده می‌شاشيدن.

قطعاً خانم‌ها يكی از لذايذی كه هيچ‌وقت حس‌ش نمی‌كنن و مزه‌اش زير دندون‌شون نميره! همين سرپا شاشيدنه. البته ميدونم كه می‌تونند با امكاناتی چون قيف، مثل آقايون و توی همون پوزيشن كارش رو بگيرن ولی ايستاده شاشيدنِ آقايون يه چيز ديگه‌ است. هر چند من كه از دنيا و حس‌و‌حالِ درونی خانم‌ها خبر ندارم و خودشون بايد بگن. شايد اونها هم به اندازه‌ی آقايون از سرپا شاشيدن لذت می‌برند ولی خب حداقل‌ش اينه كه اين مقوله به اسم آقايون ثبت و ضبط شده و شايد مثل خيلی‌ چيزهای ديگه اسم‌ش فقط مال مردهاست و به كام خانم‌ها تموم ميشه.

توالتمدتها بود كه با خودم كلنجار می‌رفتم و می‌خواستم اين توالت‌های ايستاده رو محكی بزنم. اونهم منی كه توالت ايرانی برام از اُلويت‌های بزرگ زندگی‌م برای زيستن و مُمد حيات بشمار ميره! دروغ چرا قبل‌ترها كه پشت لب‌م تازه سبز شده بود و قد و قامت‌م همچين لاغر و تركه‌ای بود، اگه يه موقع توی باغ و بستان و ده‌ی، فشار مثانه ميزد بالا، خيلی دو دوتا چارتا نمی‌كردم و همچين بدم نميومد سر آلت‌قتاله رو بدم بيرون و سرپا بشاشم به طبيعتِ جاندار. اينجوری هم مثانه خالی ميشد و هم قسمتی از اوره، جذب زمين ميشد كه برای دار و درخت هم غنيمتی بود توی دوره زمونه‌ای كه كشور تحريم و كود شيميايی به سختی وارد ميشد ولی خب الان ديگه سالهاست از آخرين باری كه سرپا شاشيدم گذشته. هر چی هم كه فشار ميارم ولی باز ذهن‌م ياری نمی‌كنه ولی خب اين يكی فرق داشت با بقيه. بحث بلاد كفر بود و توالتِ ايستاده و تكنولوژی و پُزی كه می‌تونستم به دوست و آشنا بدم كه بله در سفر چندم‌م به آمريكا من توی يكی از اين نيم‌كاسه‌های ايستاده شاشيدم و فلان و بيسار و ...

اولی شلوارش رو كشيد بالا و بدون اينكه دست‌ش رو بشوره و اصلاً نگاهی به من كنه از در رفت بيرون. تو گويی من ديواری بيش نيستم در آن توالت كاملاً مجهز. دومی كه سياهی بود نتراشيده و نخراشيده، گويا در چپوندن معامله‌اش در شورت و شلوار دچار مشكل شده بود. همونجوری كه داشت با فلان‌ش ور ميرفت من توی ذهن‌م هی اندام سياه‌پوست رو ضرب و تقسيم در سانت و فيت و متر می‌كردم كه مثلاً اگر فقط 2% هم چيزش به قدش رفته باشه بايد در حدود 25 سانت باشه و توی همين عوالم بودم كه گويا مشكل سياه هم حل شد و جاش كرد. گويا سياه ذهن‌م رو خونده بود و بعد از اينكه نگاهی حريصانه! به سروپایم كرد، اون‌هم بدون شُستن دست، توالت رو ترك كرد. اصولاً ظاهراً در خارج از ايران بد ميدوند وقتی دست‌ت به چيزت می‌خوره و يا وارد جای عمومی مثل توالت ميشی، دست‌ت رو بشوری. وقتی ميرينَ‌‌ن كون‌شون رو كه نمی‌شورن، دست كه ديگه جای خود داره.

با رفتن‌ اون دو نره‌خر و خلوت شدن توالتی كه دورتادور آينه‌های قدی و سراميك‌های تميز بود چنان وسوسه‌ايی به جون‌م افتاده بود كه دوست داشتم هر چه زودتر منهم دكمه‌های شلوار جين رو باز كرده و بعد از سال‌ها لذت سرپا شاشيدن رو اونهم در حضور جمع و بصورت كاملاً قانونی و بدون ترس و هراس از باغبون و همسايه و نگاه ملالت‌بار ديگران كه "ای خاك عالم توی اون فرق سرت كه شتر شدی و سرپا ميشاشی"، رو دوباره مزمزه كنم. با خودم خيلی سرو‌كله زدم. خيلی. از لحاظ روحی تقريباً آماده شدم. چمدون رو گذاشتم زمين. سگكك كمربند رو شُل كردم. دكمه‌ بزرگه رو باز و پاهام رو از هم وا كردم، تموم تن‌م مورمور ميشد كه يه دفعه صدای پا اومد. يادمه چون مدتی بود خارج از ايران بودم بخاطر جو و حال‌وهوای اون روزها گفتم: شِـت!

سريع انگار كه فيلم رو به عقب برگردونده باشن دكمه و كمربند رو بستم وچمدون رو گرفتم دست‌م و اومدم جلوی آينه و بدون اينكه به روی خودم بيارم، مثلاً ميخوام دست‌م رو بشورم. ولی كسی وارد توالت نشد. هر كسی بود تا جلوی توالت اومده بود و شايد شاش‌بند شده بود و يا از ترس اينكه پروازش رو از دست بده، دوباره برگشته بود.

توالت

از توالتی صدای چك‌چك آب ميومد. خانومی خوش‌صدا، پشت‌سر هم پروازهای مختلف رو اعلام می‌كرد. با اين حجم كار و پيچ پی‌در‌پی نمی‌دونم چه جوری و از كجاش نفس می‌كشيد اين بنده‌ خدای مادر مُرده! دوباره پرت شدم به دنيای نوجوونی. همون موقع كه فلان‌مون رو می‌گرفتيم دست‌مون و بی‌دغدغه از قضاوت آدم‌های دور و نزديك، می‌شاشيديم به در و ديوار. حتی با فكرش هم تموم موهای تن‌ آدم سيخ ميشد. يعنی تا خودت سرپا اينكارو نكرده باشی نمی‌تونی لذت‌ش رو درك كرده باشی. يه چيزی تو مايه‌های توی استخر و يا دريا شاشيدنه. آب، سرده و يه دفعه وسط پاهات همچين يه جور خيلی خوبی داغ ميشه. خوبی‌ش اينه كه ديگه اين يكی برای خانم‌ها حتماً ملموسه.

فكر تجربه كردن اين مورد، تموم ذهن‌م رو تحت‌الشعاع قرار داده بود. مدتی بود كه وقتی پام رو ميذاشتم فرودگاه‌های خارجی يا يه سری مكان‌های عمومی هی با خودم درگيری داشتم كه اينجوری كارش رو بگيرم يا نه؟! بهرحال دغدغه، دغدغه است ديگه. حالا مال يكی ميزنه به مُخ‌ش. يكی به آلت تناسلی‌ش. اينبار و استثناً، دغدغه‌ی من مربوط شده بود به تجربه شاشيدن پيشرفته. هی تصور كردم كه اگر جلوی اون كاسه‌ واستم، دقيقاً چيزم به موازات كاسه، جفت‌و‌جور ميشه؟ يه موقع نكنه شلوارم رو زياد بكشم پايين، تموم كـ.ـون و كپل‌م از پشت معلوم بشه و اونوقت خر بيار و باقالی بار كن. اگر چيكه كنه روی شلوارم. حالا بعدش چه جوری تميزش كنم؟ آب و شيلنگ و دستمال هم كه نيست، پس بايد سر فلان‌م رو بگيرم توی مُشت‌م و لی‌لی كنون، بيام جلوی دستشويی و اونجا بشورم! ولی نه چيزم كه به شير دستشويی نميرسه. اگر هم برسه از اونجايی كه قطع‌ووصل آب اتوماتيك هست همچين معلوم نيست كه سِنسورها بر اساس ضخامت فلان من كار كنه و آب بياد و ...

دل رو زدم به دريا و گفتم گور پدر آبرو، حالا توی اين آخر دنيا انيشتن نيستم كه كسی بخواد من رو بشناسه و بگه فلانی رو ديدم كه سرپا ميشاشه. اومدم كه شلوار رو بكشم پايين دوباره صدای پا اومد. هركاری كردم نتونستم اون خلق‌وخوی ايرانی رو از خودم دور كنم. دوباره چمدون رو زدم زير بغل‌م و سريع رفتم جلوی شير دستشويی، دو نفر چينی وارد شدن در همون حاليكه با هم صحبت می‌كردن شلوارشون رو كشيدن پايين و چشم‌تو‌چشم و بی‌توجه به چيز همديگه به حرف زدن‌شون ادامه دادن. شاشيدن، شلوارشون رو كشيدن بالا و بدون اينكه دست‌شون رو هم بشورن از توالت رفتن بيرون.

توی آينه نگاهی به خودم كردم. حالا ديگه كنار شقيقه‌هام میشد موهای سفيدم رو بشمارم. دو سه روزی بود كه صورت‌م رو اصلاح نكرده بودم و ته‌ريش دور و بر چونه‌ام سفيد شده بود. از لابه‌لای صحبت‌ خانمی كه پروازها رو اعلام می‌كرد، تونستم شماره‌ی پرواز خودم و اسم فرودگاه سانفراسيسكو رو تشخيص بدم. سَگكك كمربندم باز مونده بود. فشار مثانه زياد شده بود. پشت كردم به آينه و چپيدم توی يكی از همون توالت‌های فرنگی که هیچ وقت دوستش نداشتم.