المپیک لندن 2012در جایی دورتر از این شهر و کشور، مسابقات المپیک سال 2012 در لندنِ انگلیس در حال برگزاری‌ست و ما ایرانی‌های مونده در وطن یا پخش‌و‌پلا شده در اقصی نقاط دنیا، این روزها و شب‌ها در بدترین شرایط و اوضاع اقتصادی که دلار به اونور مرزِ دو هزارودویست‌‎سی‌صد تومن رسیده و حالا دیگه پیدا کردن ماشینِ زیر ده میلیونی در مملکت شده آرزو و دیگه عادت کردیم به خریدِ مرغ کیلویی هفت، هشت، ده هزار تومنی، به‌شدت درگیریم با احساساتِ وطن‌پرستانه‌مون.

توی چند شب گذشته از طرف وزنه‌برداران، کشتی‌گیران و تیم تکواندو چند بار پرچم ایران بالا رفته، چند ناداوری در حقِ ورزشکاران ایرانی صورت گرفته و ما خوشحال از بالا رفتن پرچم و ناراحت از این‌که حق فلان بوکسور و کشتی‌گیر فرنگی‌کار ایرانی خورده شده، توی دل‌مون به تموم داورانِ بی‌شرفِ چشم‌آبی، مادر فلانی گفتیم و دوباره زل زدیم به ادامه‌ی رقابت ورزشکاران.

هرچند یادمون هم نرفته که تیم تیراندازی بدون مربی اعزام شده یا فدراسیون، سَرمربی تیم ملی تکواندو رو به‌خاطر اضافه حقوق درخواستی و یکی دو میلیون کم و زیاد، کنار گذاشت تا دیشب یوسف کرمی، که اگه اسم و پرچم ایران روی لباسش نبود بعید بود بتونی تشخیص بدی که ایشون قهرمان جهان بوده در بدترین شکل ممکن ببازه تا تیم اعزامی تکواندو نتیجه‌ی خوبی نگرفته باشه.

بهرحال فارغ از تموم مسایل و مشکلات و موضع‌گیری‌ها و طول و عرض جغرافیایی، وقتی کشتی‌گیری روی تشک می‌خواد فنی بزنه و وزنه‌بردارِ ایرانی زانوهاش زیر وزنه می‌لرزه هنوز دل و دست‌ِ خیلی از ماها برای این خاک و این کشور می‌لرزه.

وقتی پرچم سه رنگ این کشور بالا می‌ره هنوز هم هر جای دنیا باشیم، بدون در نظر گرفتن نیم‌کره‌ی شمالی یا جنوبی بغض می‌کنیم. موهای تن‌مون سیخ می‌شه و اشک توی چشم‌هامون حلقه می‌زنه.

چی داره؟ چی داره این خاک و این اسمِ ایران که ما هنوز دوستش داریم؟