تصمیم گرفته بودم این‌بار مزاحمِ کسی نشم، این شد که راهی «هتل جلفا» شدم. محله‌ی جلفا اونقدر جذابیت و کِشش داره که شاید محال باشه، آدم پاش رو اصفهان بذاره و شبی، نصفه‌شبی، ناخودآگاه از کوچه پَس‌کوچه‌های این محله‌ی قدیمی و ارمنی‌نشین سَر درنیاره.

قرار بود فقط یک شب اصفهان بمونم. ظهرِ دوشنبه رسیدم. عصرش جلسه‌ی نقدِ «سرزمین نوچ» بود که به همتِ انجمن داستان‌نویسان اصفهان برگزار می‌شد و قرار بود سه‌شنبه، بعد از این‌که توی شهر تابیدم و یه کمی از در و دیوار قدیمی عکاسی کردم، به تهران برگردم. بلیط هم گرفته بودم ولی اقامتِ یک روزه وسطِ هفته شد چهار روز! و اون‌هم فقط بواسطه‌ی حضور دوستان عزیز و جذابیتِ محله‌ی جلفا و شهر زیبای اصفهان.

کلیسا وانک | جلفا اصفهاننمی‌دونم حرف و حدیثی که درباره‌ی اصفهانی‌جماعت ساختن چقدر صِحت داره. این خساست، در دنیای واقعی هم هست یا زایده ذهن یه سری آدم‌های قدیمی و غرض‌ورز بوده که خواستن اصفهانی‌ها رو کم‌اعتبار کنند ولی دوستان اصفهانی که من دارم نشون دادن اهالی این شهر اتفاقاً خیلی هم دست‌و‌دل‌بازن و به من ثابت شده اهالی زاینده‌رود خسیس که نیستند هیچ، بسیار هم گشاده‌‌دست‌ان.

اصفهان خوب است، جلفا خوب‌تر. خیابون‌های سنگفرش شده و بوی قهوه و زنگِ ساعتِ کلیسای وانک قسمتی از خوبی‌های زندگی توی این شهره. کافه‌های محله‌ی جلفا، جون می‌ده لَم بدی روی صندلی‌هاش و گپ بزنی و با دوست و رفیقی از گذشته‌های دور و نزدیک حرف بزنی.

هتل جلفا، هتل چند ستاره نیست. اصلاً تو بگو مسافرخونه. تو بگو مهمون‌سرای بی‌ستاره، ولی می‌تونه شونه‌به‌شونه‌ی تموم هتل‌های پنج ستاره اصفهان رقابت کنه. شانس داشته باشی و اتاق خوبی گیرت بیاد پنجره رو که باز کنی، کلیسای وانک رو می‌بینی. سَر هر ساعت به تعداد همون ساعت، زنگ کلیسا به‌صدا در می‌آد و هر نیم ساعت، یک ضربه نشون می‌ده که نیمی ساعتی گذشته و تو هنوز در اصفهانی. ساعتِ کلیسایی که به ساعت من سه دقیقه جلو بود و ای‌کاش مسئول محترمی این چند دقیقه رو درست می‌کرد تا ساعتِ دقیق و به‌موقع اعلام بشه.

اصفهان خوب است. شهری که سابقه، شناسنامه، هویت و تاریخ داره. حیفه که اصفهان بدونِ رودخونه باشه. بدون شک، اصفهان بدون زاینده‌رود خیلی چیزها کم داره.