لحظه‌ی تحویلِ سال نو، آدم‌ها معمولاً قرآن می‌خونند یا سری می‌زنند به آقای حافظ شیرازی تا ببینند از گذشته‌های خیلی دور چی برای فرداهاشون در نظر گرفته. ولی من امسال، توی همون لحظاتی که قرار بود سال تحویل بشه کتابِ «وردی که بره‌ها می‌خوانند» رو ورق می‌زدم. رُمانی نوشته‌ی «رضا قاسمی» که صفحه‌ی اولش نوشته:

«چرا هیچ خلوتِ عاشقانه‌ای خلوت نیست، ازدحامِ جمعیت است در تخت‌خوابی دو نفره؟ چرا هر کسی چند نفر است، چهره‌هایی تماماً گوناگون؟ چرا عاشق کسی می‌شویم اما با کسِ دیگری به بَستر می‌رویم؟ چرا عشق جماعی‌ست دسته‌جمعی که در آن هر کسی، هر کسی را...»

گاهی وقت‌ها حقیقت رو فقط می‌شه لابه‌لای کتاب‌ِ رمان یافت و نه هیچ کتاب دیگه‌ای!