لطفاً آهسته نرانید
بیمعرفتیه که این موقع سال باشه و یادی نکنیم از تهران و هوای خوبش. ده ماهِ سال، کم غُر نمیزنیم به جونِ این تهرانِ مادرمُرده که همهی اصل و نَسبشناسها هر چی ورق زدند نتونستد بفهمند ننه بابای این بچهی سَرراهی کی بوده و کدوم بوتهی بزرگی تونسته آب و دونش رو بده و بزرگش کنه و تا اینجا برسونش، اونقدر بزرگ که حالا دیگه معلوم نیست شهر تکیه داده به البرز یا این رشته کوه بزرگه که شبها سَر روی شونههای تهران میذاره و در خلوت براش قصههایی از دوران صفوی و پادشاهانِ قَجری میگه.
تهرانه و همین روزهایی که یک ماهش به سرعت گذشت و همهی ما دهاتیهای پایتختنشین مُقیمِ مرکز، که حالا دیگه همچین شهر رو مال خودمون میدونیم که انگار از زمونِ هابیل و قابیل، تُخموتَرکهمون رو میدونِ توپخونه و پای توپ مرواری چال کردن، فقط همین اردیبهشت رو داریم که میتونیم با تهران حالی کنیم و عشقی کنیم و پُزی بدیم که بله، شهرمون چنان است و بهمان، که هوا همینکه یه کمی گرم بشه و صدای اولین خِرخِر تَسمهی کولرِ آبی بلند بشه، شهر میشه جهنمی که خدا وعده داده.
خیلی قدیمترها که بلیطِ سینما یه قرون بود و مردم بابت گرون شدنِ دوزاری بلیطِ اتوبوس، شهر رو به آتیش کشوندن رو که یادم نیست ولی همین چند وقت پیش، یعنی دقیق بخوام بگم از وقتی توپهای بَدلی و دیجیتالی عید دَر شد، محدودیتهای این شهر هم بیشتر شد.
قبلاً دلخوشیمون خیابون و اتوبانهای خلوتِ شهر بود. موزیکی بذاریم و خوانندهای بناله و ما خودمون رو سه بُعدی جای اون بذاریم، آدمیزاده دیگه احتمالاً سنِ خرپیره رو هم داشته باشه باز خیالش پرواز میکنه به دوردورها حالا تو هی بگو لامصب نَره، تو هی بگو نیست، اصلاً تو بیا و هی بگو حتماً یه دیوثی پیدا شده که مهرش به دلش افتاده ولی کو گوشِ شنوا، دوست داره دوباره خیالبافی کنه و بره تا... آهان! از خیالبافی میگفتم. آره شهر رو محدود کردند. خودم شنیدم که رئیس پلیسِ واحدِ نمیدونم فلانجا، اعلام کرد که همهی اتوبانهای شمال به جنوبِ تهران محدودیتِ سرعت پیدا کردند. مثلاً اگه قبلاً میتونستی با سرعت 100 کیلومتر از شمال بهطرف جنوب بری، حالا شده 80 کیلومتر. دیرتر میرسی. اتوبان طولانیتر میشه. خواننده بیشتر میخونه. جاده تموم نمیشه و... ای داد، ای داد، ای داد.
اتوبانها هم که چه عرض کنم، صدر که انگار از جنگ برگشته. داغون. پارهوپوره عینهو جگر زلیخا. میگن قراره دو طبقه بشه. دلورودهی نیایش رو که پاره کردند عینهو هندونه محبوبی. انگاری سزارین کرده و چند قلو زاییده، یه قُلش میره سمت کردستان و اون یکی طرفِ مدرس. تونل زدند از اینور به اونورش.
ولی به همین سوی چراغ، خودم شنیدم که آقای پلیس اعلام کرد اتوبانهای صیاد شیرازی، امام علی، چمران، یادگار امام مجهز به دوربینهای فلان و بهمان شدند و فقط کافیه شما سَرگاز بالاتر از هشتاد برید جریمه میشید و از پشتِ رادیو خطونشون کشید. نشنید ولی من اینور، پشت فرمون براش شیشکی بستم به چه بزرگی و به این فکر کردم که حالا هر اتوبانی که از شمال به جنوبِ تهران بره، با این محدودیتِ سرعت، طولانیتر میشه. خوانندهایی باشه که ناله کنه از غمِ و دوری، حتماً آدمیزاد دوباره خیالبافی میکنه. خاطرهایی زنده میشه و تا من به ته اتوبان برسم...
آقای پلیس! توی بهار که بارون پی بهونه است تا بباره، محدودیت نذار برای اتوبانهای شمال و جنوب و شرق و غرب این شهر. خاطرهها، بوی بارون که بهشون بخوره ری میکنند. قَد میکشند، جوونه میزنند و بزرگ میشن و به دست و پات میپیچند. سرعت که کم باشه تا برسیم ته اتوبان، بهارمون، زود پاییز میشه.