اصلاً بیایید داستان رو یک جور دیگه ببنیم! فکر کنید شما خودتون هفت تا دختر کور و كچل دارید (البته اميدوارم كه به جامعه‌ی فمنيست بَرنخوره!) آيا حاضر هستید یکی‌ش رو، به من بدین؟! نه، نمیدین و خب اگه خودتون رو توی این موقعیت قرار می‌دادین متوجه می‌شدین که پُست قبلی، صرفاً يك شوخی و دروغ سیزده بود.

دروغ روز سيزدهو خب به واسطه‌ی فیس‌بوک و گوگل‌ ریدر و کامنت‌هایی که بدون تائيد دیده میشه، این‌بار زودتر از سال‌های پيش لو رفتم و مشخص شد که مطلب دروغ سیزده است ولی خب انصافاً قبول کنید که من‌هم خوب نوشته بودم! و دوستان زیادی هم بودند که مطلب رو واقعیتِ محض پنداشتند.

کامنت‌های زیادی هم هست (حتی از دوستانِ نزدیک) که اين پيوندِ خجسته رو تبریک گفتند که حالا من نمی‌خوام رسوا کنم، بزرگانِ ادب و اهالی هنر این مملکت رو که پیغام‌ تبریک‌شون رو بعد از هویدا شدنِ کذب بودن موضوع، خيلی سريع از توی فیس بوک و ریدر پاک کردن. و همچنين بودند دوستانی كه ساعتِ سه بعد از نيمه‌ شب، بدون در نظر گرفتنِ ساعت تهران و احتمال اين‌‌كه شايد دستِ شاه دوماد به جايی از عروس خانم بند باشه، از اون سر دنيا تماس گرفتند و اول تبريك گفتن و بعد از اينكه فهميدند مطلب دروغ بوده، فحش خوار مادر دادن و گوشی رو قطع كرده و رفتن.

بهرحال ممنون از همه‌ی شماهايی ‌كه دوستم داريد و برام كامنت‌های تبريك و محبت‌آميز گذاشتيد. ببخشيد بابتِ دروغ امسالم. من كماكان حی و حاضر و در كمالِ صحت و سلامتِ عقل و بخصوص قسمت‌های مهم و استرات‍‍ژيك جسمی در خدمت شما عزيزان هستم. ولی خب پست قبل می‌تونه زنگِ خطر و هشدار جدی هم باشه كه بهرحال هر لحظه امكان داره كيوان، عينهو ماهی ليز بخوره و از دست و كف بره (بابا اعتماد به‌نفس!)

بهرحال حالا كه سال نو شده، بهار شده، كيوان هست، سبزه هست، موقع زاد و ولده طبعيت هم كه هست، هوا هم كه خوب شده و شما هم كه هستيد، ديگه خودتون بجنبيد، شايد پست بعدی دروغ سيزده نبود!